مرموز

داستان واقعی ازدواج جن و انسان

این داستان  بر گرفته از کتاب “دانستنیهایی درباره جن

تالیف حضرت حجته السلام والمسلمین حاج شیخ ابوعلی خداکرمی

ماجرایی واقعی درباره ی ازدواج جن با انسان نقل شده که از این قرار است:


ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می
نویسد:

مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد. در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم . لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نمود ه اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد

جن و انسان

نوشته شده در پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:,ساعت 1:19 توسط hadi fazeli| |

 

   راز دیوید لنگ

 

آیا این امکان دارد که بشر، ناگهان در برابر دیدگان سایر مردم از روی کره ی زمین ناپدید شود؟ پیش از آنکه به این پرسش پاسخ گویید بهتر است به ماجرای مردی بنام «دیوید لنگ» نگاهی بیندازیم. این رویداد شگفت انگیز به یک چشم برهم زدن، در یک بعد از ظهر روشن و آفتابی روز ۲۳ سپتامبر سال ۱۸۸۰ در مزرعه ی دیوید لنگ که در چند کیلومتری شهر «گلاتین» در ایالت تنسی واقع است اتفاق افتاد. مکانی که این رویداد در آن رخ داد، یک محل خوش منظره و باصفا بود. خانه ی دیوید یک خانه ی آجری بود که درختان تاک، دیوارهای آن را پوشانده بود. و رو به روی آن، چهل جریب چراگاه قرار داشت که دام ها در آن به چرا می پرداختند، و تابستان گرم و طولانی، چمن های این چراگاه را سوزانده بود.

در بعد از ظهر آن روز، دو فرزند دیوید که یکی هشت ساله و دیگری یازده ساله بود، با یک ارابه ی چوبی کوچک که پدرشان آن روز صبح برایشان خریده بود، بازی می کردند. در این هنگام مادر و پدرشان از خانه بیرون آمدند. خانم «لنگ» به شوهرش گفت:  دیوید عجله کن تا فروشگاه ها تعطیل نشده مرا با درشکه به شهر برسان می خواهم قدری خرید کنم. آقای لنگ در این هنگام به نرده ی کنار چراگاه رسیده بود و قصد داشت به دیدن اسب های زیبای خود برود. در کنار نرده ایستاد و نگاهی به ساعت جیبی بزرگ خود انداخت و در همان حال به همسرش گفت: عزیزم تا چند دقیقه ی دیگر برمی گردم تا با هم به شهر برویم. اما او هیچگاه بازنگشت. زیرا دیوید لنگ تنها سی ثانیه با سرنوشت فاصله داشت!

بچه ها به درشکه ی یک اسبه ای که از میان جاده ی دور و دراز به سوی خانه می آمد اشاره کردند، بازی را کنار گذاشتند و به سوی قاضی «آگست پک» که در آن درشکه نشسته بود دویدند. این مرد همیشه برایشان هدایایی می آورد. خانم لنگ نیز این درشکه را دید. دیوید نیز دستی به سوی قاضی تکان داد و روی خود را رگرداند تا به خانه باز گردد.

ولی هنوز بیش از شش قدم برنداشته بود که در برابر دیدگان همه ی حاضران ناپدید شد. خانم لنگ فریادی کشید. بچه ها نیز از آنچه اتفاق افتاده بود وحشت زده سر جایشان میخکوب شدند. سپس همگی بی اراده به سوی نقطه ای که چند ثانیه پیش دیوید را در آنجا دیده بودند، دویدند. قاضی پک و برادرزنش نیز که همراه او بود، از درشکه پیاده شدند و در مزرعه بنای دویدن گذاشتند. هر پنج نفر آن ها به نقطه ای که دیوید لنگ در آنجا ناپدید شده بود رسیدند. در آنجا حتی یک درخت، یک بته، و حتی یک سوراخ بر سطح زمین وجود نداشت و اصلا کمترین مدرک و اثری بر جای نمانده بود تا لااقل بتوان گفت بر سر دیوید چه آمده است!

همگی در آن اطراف به جستجو پرداختند تا شاید اثری از مرد گمشده بیابند، ولی جستجوی آن ها بی نتیجه بود. خانم لنگ نیز دچار ناراحتی عصبی شد و در حالیکه پی در پی فریاد می کشید، او را به داخل خانه بردند. در این هنگام همسایگان آن ها از صدای دیوانه بار ناقوص بزرگی که در حیاط عقبی وجود داشت، متوجه شدند واقعه ای مهم اتفاق افتاده است و آن ها نیز به نوبه خود زنگ ها را به صدا درآوردند. غروب آفتاب گروهی از مردم، در حالیکه بیشتر آن ها فانوسی به دست داشتند در محل رویداد اجتماع کردند.

آن ها وجب به وجب سراسر مزرعه ای را که چند ساعت پیش، دیوید لنگ صحیح و سالم در آن ایستاده بود، مورد کاوش قرار دادند و ضمن جستجو پاهای خود را به زمین می کوفتند تا شاید سوراخی در آنجا پدیدار شود، اما کوشش آن ها نیز به نتیجه ای نرسید. دیوید لنگ به گونه ی اسرار آمیزی در برابر دیدگان زن و دو فرزندش، و دو مرد دیگر ناپدید شد. او یک لحظه در آنجا بود و لحظه ای دیگر اثری از او وجود نداشت! تا چند هفته بعد، ماموران دولتی می کوشیدند مردمان کنجکاوی را که برای تماشای آن مزرعه ی اسرار آمیز ازدحام کرده بودند پراکنده سازند.

خانم لنگ از ضربه ی روحی که بر اثر این رویداد به او وارد شده بود به بستر بیماری افتاد و همه ی خدمتکاران، به جزء «سوکی» آشپز پیر خانواده، آنجا را ترک گفتند. کسانی که هنوز از یافتن دیوید ناامید نشده بودند، زمین مزرعه را در نقطه ای که او ناپدید شده بود کندند، ولی جزء یک لایه سنگ آهک چیزی به دست نیاوردند. هیچگاه برای دیوید مجلس ترحیمی برگزار نشد، و خانم لنگ نیز که تا چند سال پس از این رویداد زنده بود، همواره امیدوار بود که روزی شوهرش بازخواهد گشت.

 

سرانجام، او به قاضی پک اجازه داد که مزرعه را اجاره کند، اما حاضر نشد قطعه زمینی که دیوید در آن ناپدید شده بود را اجاره دهد، و تا زمانی که خانم لنگ زنده بود این چراگاه دست نخورده باقی ماند. با گذشت زمان، هیجانی که پس از ناپدید شدن اسرار آمیز دیوید پدید آمده بود، کم کم فرونشست. زمستان فرا رسید و پس از آن، بهار از راه رسید. خانم لنگ اسبهایش را فروخت و قاضی پک اسب های خودش را در آن مزرعه به چرا مشغول کرد. شگفت انگیز تر از حادثه ی ناپدید شدن دیوید، رویدادی بود که تقریبا هفت ماه پس از ناپدید شدن او رخ داد.

فرزندان او متوجه شدند که در نقطه ای که پدرشان را در آنجا دیده بودند، دایره ای از چمن به قط پنج متر روئیده بود. هنگام غروب، همین که این دو کودک در کنار چمن ایستاده بودند، یکی از آن ها که یکدختر یازده ساله بود بی اختیار پدرش را صدا زد و لحظه ای بعد، در نهایت تعجب، صدای پدرشان را شنیدند… که با صدای ضعیفی درخواست کمک می کرد… این صدا همچنان ادامه داشت تا آنکه برای همیشه خاموش شد

نوشته شده در پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:,ساعت 1:4 توسط hadi fazeli| |

مرغ یخ زده ای پس از ان که از فریزر بیرون آورده شد.

شروع به راه رفتن کرد

به گزارش پایگاه اینترنتی الرایه، گن شوگین، مرد چینی گفت: مرغ را داخل فریزر گذاشتیم و پس از دو روز وقتی بیرونش آوردیم هنوز زنده بود.

وی افزود: یکی از نزدیکانم این مرغ را بال و پا بسته در یک پلاستیک به ما داد و من هم به گمان این که کشته شده، فورا داخل فریزر گذاشتم.

شوگین اضافه کرد: وقتی بعد از دو روز در فریزر را باز کردم و صدای ناله مرغ را شنیدم ، دلم ریش ریش شد.

این مرغ در حال حاضر سرحال شده و اتاق شوگین را روی سرش خراب کرده است

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:,ساعت 1:28 توسط hadi fazeli| |

دختری 21 ساله که جذاب ترین هکر جهان شد +عکس

به گزارش پارس ناز خبرهایی در دنیایی مجازی مبنی بر کلاه برداری اینترنتی یک دختر 21 ساله منتشر شده حاکی از آن دارد که این دخترتوانسته حساب های کاربران بسیاری را در  انگلستان و امریکا  هک کند و از این راه مقدار زیادی پول را بدست آورد

 

این دختر با ملیتی روسی، توانسته است با استفاده از اطلاعات بالایی که در زمینه کامپیوتریدارد اطلاعاتی را از حساب های کاربران اینترنت در امریکا و انگلستان به دست آورد و بوسیله آن مبلغ و ۹٫۵میلیون دلار از مردم انگلستان  و ۳میلیون دلار از مردم امریکا  به سرقت ببرد

این دختر 21 ساله روسی با این اقدام باعث شده تا اسمش برسر زبان ها بیفتد . همچنین بخاطر ظاهرش زیبایش  از سوی کاربران اینترنت به عنوان جذاب ترین دختر هکر در دنیا نیز انتخاب شد.

هکر جهان

 

نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1390برچسب:,ساعت 23:59 توسط hadi fazeli| |

 شناخت آدمها. آنگاه که حرف می زنند.

برای شناخت آدم دروغگو!

انسان ها هنگام برخورد با دیگران و یا زمانی که در حال گفتگو با دیگرانه هستند، دارای حرکاتی می باشند که گروهی از این حرکات به صورت ناخود آگاه اما معنی دار هستند. این حرکات شامل دست، پا، سر، چشمان  و مجموعه بالا تنه می باشد.

اگر میخواهید بدانید که هر کدام از این تکانه ها چه معنی دارد به مطالعه مطالب زیر دعوت می شوید.

 چشمها

سطح چشمها: در یك گـروه، مـعمـولاً فـردی كـه سطح دیـد چشمانش از سایرین بالاتر است رهبر محسوب میگردد. هنگامی كه شما ایـستـاده باشید و دیگران نشسته قطعاً شما را در موضع قدرت قرار میدهد.

مالش چشم: زمانی كه فردی چشمش را با انگشت اشاره مالش می دهـد، نـشـانـگر فریب و نیرنگ می باشد. از آنجایی كه فرد می خواهد تماس دیداری را قطع كند بهانه ای بدست می آورد كه به این طرف و آن طرف نگاه كند. ایـن حـركت غیر ارادی نشان می دهد  كه فرد دارد دروغ می گوید.

چشم برگرداندن: این حرکت  یك علامت مسلم از نیرنگ، گناه و دروغگویی است.
چشمان بسته: هرگاه چشمان یك فرد برای لحظه ای طولانی تـر از چـشم بر هم زدن متعارف بسته و ابروها نیز برخاسته شود، پیـام چنـیـن اسـت: "بـه حرف زدن خود خاتمه بده."

حركت چشم به سمت بالا: این نشانه غضب و عصبانیت است.

نگاه مختصر به اطراف: این ژستی خـجـالت گـونه و عشوه گرانه است. فرد جسورانه خیره میشود، در حالیكه سرش را پایین انداخته و به سمت مخالف كج میكند. اشـاره بـر كمرویی بی باكانه دارد.

نگاه ممتد: این بی تردید یك نشانه گرایش جنسی است. شخصی كه تماس چشمی برقرار می كند، چشم برگردانده، سپس مجدداً به چشمان شما نگاه می كند میـگویـد: "مایلم با شما بیشتر آشنا شوم"

نگاه خیره شدید: این نشانه خلق تهاجمی، سلطه جویانه و تهدید آمیز است.

نگاه به بالا و پایین: هنگامی كه آقایی نگاهش را به سر تا پای یك خانم میاندازد، به او می فهماند كه به اندام فیزیكی وی علاقه مند است.

چشمك: چشمك یك علامت غـرض آلود است. نـشانـگر آن اسـت كـه رمز و رازی میـان فردی كه چشمك میزند و فردی كه به او چشمك زده می شود برقرار است.

بالا انداختن همزمان دو ابرو: در میان یك اتاق شلوغ، مفهوم آن كاملا واضح و روشن است: مایلم با شما ملاقات كنم.

بالا انداختن یك ابرو: زمانی كه یك ابرو بالا انداخته میشود در حالی كه ابرو دیگر پایین باقی میماند مفهومش این است: حرف شما را باور نمیكنم.

ابروهای گره خورده: زمانی كه هر دو ابرو به سمت همدیگر كشیده میشود، باعث پدید آمدن شیار بین آن دو می شـود كه دلالت بر اضطـراب، درد، تـرس و یـا آمـیـزه ای از ایــن هیجانات دارد.
پوشاندن صورت: زمانی كه دست بر روی صورت می آید مـفـهومش چنین است: شوكه شده ام. این ژست بین فرد و موقعیت مزاحم و مـتـجاوز فاصله می اندازد.

بینی

لمس بینی: هنگامی كه دست فردی در زمان مـحاوره با بـیـنـی اش تـماس پـیـدا كند، نشانگر آن است كه فرد موضوعی را كتمان میكند. فردی كـه این حركت را انجام میدهد، معمولاً از آن نا آگاه است. ظاهر وی ممكن است آرام به نظر برسد، اما باطن فرد پریـشان و آشفته است. روانشناسان معتقدند دسـت زدن به بـیـنـی یـك حـركـت غـیـر ارادی بـرای پوشاندن دهان و كتمان دروغ می باشد. دستها به بـینی انـتقال می یابند تا حقیقت را پنهان كنند.

فراخ كردن بینی: خشم، غضب و عصبانیت.

حركت بینی به سمت بالا: وقـتی بینی با كج كردن سر به عقب به سمت بالا میرود پیام روشن است. فرد میگوید: "من برتر هستم، من بهتر از شما هستم"

گرفتن بینی: چیزی فاسد شده است یا بوی بدی می آید.

پیچیدن بینی: پیچ خوردگی بینی به یك سو نشانگر نفرت و بـیـزاری و طرد می بـاشد.

چین و چروك بینی: وقتـی عـضلات اطراف بینی منقبض میـشوند، چیـن و چروك ما بین چشمها پدید می آید، افشا كننده تنفر و انزجار است، از یك طرد ملایم تا تنفر شدید.

دهان

خنده زوركی: این نیشخند كنترل شده تا چشمها گسترش نمی یابد.

تبسم با دهان گشوده: دندانهای بالا نمایان شده و بـه شـخـصـی كـه بـا شـما گفتگو میكند می فهماند كه مایل هستید بیشتر با او آشنا شوید.

تبسم با لبان بسته: این لبخند تنها برای ادای احترام و ادب و نزاكت است.

در هم كشیدن لبها: هرگاه فردی لبهایش را در هم كشید به مفهوم آن است كه طرف مقابلش را جذاب و دلربا یافته.

لبهای سفت و جمع شده: دال برتنش و عدم پذیرش است.

جویدن لبها: وقتی فردی لب پایین خود را جویده و سرش را تكان میدهد نشانگر خشم فرد است.

تماس با لب 1: هرگاه انگشت اشاره بطور عمودی برای لحظه ای به طرف بالا آید میگوید: ساكت باش.

تماس با لب 2: ولی هرگاه انگشت اشاره به لب پایین تماس پیدا كند و دهـان انـدكـی باز شود مفهومش چنین است: "می خواهم با شما صحبت كنم"

سر

سر تكان دادن (بالا و پایین): كمك میكند دیگران آرامش بیابند و نـشانگر توافق است.

سر تكان دادن(چپ و راست): تكان دادن ســر از یك سو به سوی دیگر دال بر مخالفت و بی علاقگی است.

تكیه دادن چانه: گذاشتن دستها زیر چانه می گوید: "من حوصـله ام سـر رفـتـه". فرد ممكن است بخواهد خود را مشتاق جلوه دهد اما پیام واقعی آن چنین است: "من قادر نیستم روی سخن شما تمركز كنم"

مالش گردن: مالش گردن تردید را در مورد مـوضـوع گفته شده و یا شنیده شده آشكار می سازد. این ژست معمولاً توسط انگشت اشاره روی كنار گردن درست زیر گوش پدید می آید.

نوازش چانه: این علامت نوید دهنده نـشانگر آن است كه توجه شنونده با دقت كامل و مشتاقانه به تك تك واژه هایی است كه شما می گویید. این حركتی متفكرانه است كه معمولاً توسط مردی كه ریش ندارد انجام می شود.

مالش چانه: این ژست اندكی متـفاوت بـوده و تـوسط حركت انگشت اشاره بر سراسر پایین چانه انجام میگیرد و میتواند نشانگر آن باشد كه شنونده حرف شما را باور ندارد.

خمیازه كشیدن: خواب آلودگی تنها علت خمیازه نمی باشد بلكه "خمیازه اجتماعی" نیز وجود دارد. خمیازه ای كه در یك موقعیت استرس زای خفیف پدید می آید. هنگامیكه مردد هستید چه كاری میخواهید انجام دهید خمیازه روشی است برای خریدن زمان.

دست ها (از مچ تا سر انگشتان)

دست دادن محكم: فردی كه دستش را دراز كرده و سـپـس دسـتـانـش را بـه طـریقی می چرخاند كه دستش بالا و كف دستش پایین قرار می گیـرد، سـعی در توفق و برتری جویی دارد. این نوع دست دادن اغـلب اوقـات در مـوقـعـیـت هـای سیـاسی و دیپلماتیك كاربرد دارد.

دست دادن بسیار محكم: نشانگر شور و اشـتیاق و سلطـه گـری اسـت. بـی تـردیــد میتوان فهمید چه كسی اینجا فرمان میدهد.

دست دادن شل: فردی كه تـنـها انگشتان دستـش را دراز میكند و یا دستهایش مانند ماهی شل است، می گوید: مایل نیستم به مـن دسـت بزنید، من صمیمیت را دوست ندارم. همچنین آن نشانه ضعف، مطیع و تسلیم بودن نیز میباشد. هر گاه آقایی در یك موقعیت كاری از این دست دادن استفاده میكند امكان دارد چنین برساند كه قصد دارد مخفیانه اعمال نفوذ در موقعیت نماید.

دست دادن با هر دو دست: هرگاه از دست چپ برای در برگرفتن و پوشاندن دستهای فشرده شده استفاده گردد، دست دادن دستكش وار نامیده شده و راستی و صمیمیت زیاد را می رساند مانند یك در آغوش گرفتن كوچك و ظریف.

حركت انگشت: ضربه آهسته، مضراب زدن و یا ریتم یكنواختی را با انگشتان نواختن، دلالت بر بی تابی و ناشكیبایی دارد. یك حركت نمادین گریز میباشد. انگشتان عمل راه رفتن را گرچه بدن بی حركت است انجام میدهند.

دستهای پـنهان: این ژست مرموز و آب زیر كاهانه است. فرد میگوید: مایل به گفتگو با شما نمی باشم. بویژه در مورد دستهایی كه به شدت در جیــب ها فرو شده باشد. جایی كه برای تماس و گرفتن دست و یا هر گونه رابطه صمیمانه وجود نخواهد داشت.

دستها به روی زانو: وقتی كف دستها بـه طـرف بـالا بـاشـد، شـخص گـشـاده رو و پـذیـرا می باشد. وقتی كف دستها پایین باشـد مـمكـن اسـت پـای فـریبكاری و تعرض در میان باشد.

مناره كردن انگشتان: هنگامی كه فردی انگشتان خود را به هم فشرده و چـانـه و دهان را روی سر انگشتان قرار میدهد نـشانگر تفكر عـمـیق است. مانند زمانی كه شخص به امید شنیدن جواب می باشد. همچنین حایلی اسـت بـرای مـحـافـظـت كـردن از قفسه سینه، پایین صورت و دهان.

مشت پوشیده شده با دست باز: فـرد در ایـن حـالت خشـمگین است اما می كوشد كه آرام بماند. به اصطلاح خود را كنترل كند. اما مراقب این فرد باشید چون امكان دارد هر موضوع كوچكی منجر به آن گردد كه كنترلش را از دست بدهد.

پرتاب دست: شـخصـی كـه مـی خـواهـد عـقایدش را به اجبار تحمیل كند ممكن است دستش را بطرف شنونده و جلو پرتاب كند. درحالت پرخاشگرانه خفیفتر تنها از انگشتان استفاده میگردد.

قلاب كردن دستها پشت سر: این یك ژست متكبرانه میباشد. بویژه زمانی كه فرد به عقب تكیه داده باشد. او میگوید: من آنقدر بر شما سلطه دارم كه نیاز به دفاع كردن از خودم ندارم.

بازی كردن با حلقه ازدواج: این علامت عصبی بودن و نـشـانگر آن است كه مشكلی در ارتباط وجود دارد. خصوصا زمانی كه فرد همزمان در مـورد هـمسـرش در حـال صحبت كردن میباشد.

تكان بیقرار دستها: این تلاش بدن برای رهایی می باشد. هـورمـون آدرنـالیـن در حال ترشح شدن است اما فرد نمی داند چگونه رهایی یابد. كلـنـجار رفـتـن بـا سـر آسـتـیـن پیراهن و یا جواهر آلات روی مچ به دیگران میـگوید كه: شما احتیـاج بـه تـوجـه داریـد. در كـافه ایـن عمل جایز و مناسب است، اما در جلسات كاری منحرف كننده و موجب حواس پرتی میگردد.

دست زدن به كراوات: این رفتار مردانه می گوید: می خواهم تاثیر خوبی از خودم بجا بگذارم. این روش اوست كه می خواهـد بـه شـما بـفـهــماند شدیداً در تـلاش اسـت تـا خوشنودتان سازد.

دست كشیدن در میان موها: وقتی افراد نمی دانـنـد چه چیز باید بگویند اغلب اوقات دستشان را میان موها می كشند. نـاظـری كه قـادر است زبان بدن را متوجه شود آگاه است كه فرد در مورد كاری كه می خواهد انجام دهد و یا چیزی كه میخواهد بگوید تردید دارد.

دستها(تمام دست)

خم كردن بازوها: این كار میگوید: "من پر زور و نیـرومند هستم." بالا آوردن یـك بازو نیز راهی برای جلب توجه میبـاشد. هر دو دسـت را بـجلو دراز كردن ژست خوش آمد گویی میباشد.

دستها به پشت: وقتی دستها به پشت كمر قلاب میگردند مفهومش این است كه فرد وضعیت را تحت كنترل خود دارد. میگوید: "من راحت هستم" مشابه حركتی كه سربازان زمانی كه در حالت خبردار نیستند به خود میگیرند.

دستها به جلو: هنگامی كه ما مضطرب می باشیم تمایل به نگاه داشتن دستهـای خود در جلوی بدن خود داریم تا بتوانیم یك سد حفاظتی ایجاد گردانیم.

دستهای قلاب شده: بر خـلاف دسـت به سـینه بودن كه دستها بطور متقاطع به روی سینه قرار میگیرند، این ژست در افرادی مشاهده میشود كه در شرایط اضـطراب آمـیزی قرار دارند. در واقع چنین به نظر می آید برای حفظ جانشان به خودشان دست آویخته اند.

دستهای تا شده: زمانیكه دستها مقابل بدن همدیگر را قطع میكنند، مـعـمـولا نشانگر وضعیت تدافعی میباشد. فرد میگوید: من تمایل ندارم به هرچیزی كه با عقایدم در تضـاد می باشد گـوش دهـم. اغـلب مردم از مانعی كه این طرز ایستادن پدید می آورد آگاهی ندارند. اما بـی تـردیـد بـرای سـد كـردن هـر گونه تعدی و مزاحـمت بكار گرفته می شـود. خصوصا وقتی كه لبهای درهم و اخم نیز با آن همراه گردد.

دراز كردن دست: زمانی كه یك مرد نشسته و دست خود را دراز كرده، او میـگوید: "من اینجا را تحت كنترل خود دارم". اما اگر یك زن این كا را انجام دهد، مـردها معمولاً اینگونه می پندارند كه او از حد و حدود خود تجاوز كرده است. هر چنـد زمـانـی كه تنها یك دست را روی صندلی مجاور قرار میدهد میگوید: "میخواهم مانند شما(مردها) باشم"

دست به كمر بودن: دستها دو طرف كمر به طوری كه آرنج به طرف خارج بدن قرار مـیـگیرد فرد میگوید: از من فاصله بگیر. این یك عمل نا آگاهانه می باشد كه مـا هـرگاه احساس جامعه ستیزی داشته باشیم و یا در محل پر ازدحامی قرار داریم و تـمایـل نداریم دیگران نزدیك به ما شوند اعمال میكنیم.

شانه بالا انداختن: شانه ها بر آمده گشته و كف دستها به سمت خارج می چرخنـد. پیام روشن و واضح می باشد: من شما را نمی شناسم . و یا من نمی تـوانم به شما كمك كنم. دلالت بر احساس درماندگی فردی است كه این ژست را به خود میگیرد.

پاها

تكان دادن پاها: وقتی فردی طوری نشسته كه یك پا را روی پـای دیـگر انـداخته و یك پا را در هوا تكان می دهد پیام این است: من حوصله ام سـر رفته. حـركات نـشـانـگر گـریز است اگرچه بدن فرد ساكن و بدون حركت می باشد.

انداختن پاها روی هم در ناحیه زانو: این حالت متداول بطور یـكسان در مردان و زنان رایج می باشد. مفهومش این است كه: من بـسـیار آسـوده خاطر هستم.

قوزك پا روی زانو: این معمولاً عملی مردانه می باشد. میگوید: من قاطعانه از حقوقم دفاع می كنـم اما بـا آرامـش هسـتم. این همان ژست اصیل "پا روی پا اندازی كابویی" است.

انداختن پا روی هم در ناحیه قوزك: این ژسـت در مـردها بیش از زن ها مورد استفاده قرار می گیرد. می گوید: "من مودبانه در آرامش هستم."

به هم پیچیدن پاها: این ژست در خانمها رایج می باشد. زن پاهایش را به هم می پیچانـد طوری كه یك پایش را به پشت قوزك پای دیگرش قلاب میكند. مردها انجام دادن این كار را دشوار می پندارند. بـه هم فشردگی این حالت برداشت " در آغوشگیری" و نوعی تمایل جنسی را در ذهن تداعی می سازد.

قفل كردن پاها: این نیز نمونه ای از ژست زنانه میباشد. او در حالی كه ایستاده یك پا را به پشت پای دیگر قفل می كند. این عمل معمولا به مفهوم آن است كه فرد عصبی و ناراحت می باشد.

وضعیت اندامی

نشستن: افرادی كه ولو و تن پرورانه می نشنیند را می شناسید؟ آنها پـاهـایـشـان را باز نموده و دستهایشان به پشت صندلی مجاور می اندازد و به همه اعلام می كنند كه در آنجا حضور دارند و تمام مكان را به اشغال خود در آورده اند.

,

ساعت 19:51 توسط hadi fazeli| |

خون آشام

در يازده سال وحشت آور ، روستاييان قلعه باتوري با تاريك شدن هوا درها را قفل ميكردند و به صداي فرياد ها و ناله هاي دختران و زنان جواني كه توسط درشكه وحشت آور سياهي از خيابان ها ربوده ميشدن گوش ميدادند. اين وضع ادامه داشت تا اينكه يك نفر به درخواست هاي كمك كشيش دهكده پاسخ داد . در عيد سال 1610 ميلادي ، گروه مهاجم به رهبري نخست وزير مجارستان به قلعه حمله كردند . گرچه از قبل به جستجوگران آمادگي داده شده بود ، با اين وجود هيچ يك از آنها پس از شكستن درهاي قلعه نتوانستد صحنه هاي وحشتناك روبه روي خود را تحمل كنند . بدنهاي دختران جواني كه تكه تكه شده بودند كف اتاق پراكنده بود . تمامي افراد قلعه به مرگ محكوم شدند بجز اليزابت كه به دليل نفوذي كه داشت زنداني شد . كنتس در زمان مرگ 55 سال داشت ولي همچنان زيبا و جوان بود . تخمين زده ميشود براي آن زيبايي جاوداني 600 دختر جوان قرباني شده بود.

در پناه تاریكی شب، موجوداتی بی سر و صدا حركت می‌كنند

 فقط با یك هدف، آشامیدن خون !

این موجودات آنچنان مهارتی در كار خود دارند كه بسیار كم اتفاق

می‌افتد یكی از قربانیان آنها متوجه حضور آنها شود .

انسان‌ها با تمام هوش و توانایی‌های خود، هنگامی ‌متوجه آنها

می‌شوند كه دیگر خیلی دیر شده است .

خون‌آشام در افسانه‌ها و خرافات مردم اروپا، موجودی زنده‌است که شب‌ها از گور بیرون آمده و برای تغذیه خود از خون مردم می‌مکد. در این تخیلات، خون‌آشام‌ها دندان‌های نیش‌بلندی دارند که با آن‌ها از گردن زندگان خون می‌مکند، و معمولاً دارای قدرت‌های فوق بشری از جمله زندگی جاوید هستند. در داستان‌های زیادی خون‌آشام‌ها مردم را به بردگی می‌کشند و خود آنها را نیز به خون‌آشام تبدیل می‌کنند. رسم بر این است که برای دور کردن خون آشام‌ها طلسم‌های ویژه‌ای استفاده شود. برای کشتن او باید سرش را از تن جدا کرد و میخی بلند را به قلب او فرو کرد.

دهه‌های 1720 و 1730،‌ دهه‌هایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام» معروف شده. «لولو» حالا نمونه‌های عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونه‌هایی که از نور می‌ترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر می‌گشتند و وقتی که بر می‌گشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند.

 

ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستان‌های متعددی درباره خون آشام‌ها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته (1847) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است،‌ می‌بینیم که شخصیت اصلی داستان (‌هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوری‌های وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر می‌آمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟)
در این سال‌ها،‌ هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا» نوشت (1897) به یکباره ژانر را  تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهن‌ها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر،‌ نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس می‌خورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روش‌های مختلف به دام می‌انداخت.
چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سال‌های اختراع سینما،‌ در سال 1909 اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام
 
 

نوشته شده در شنبه 5 آذر 1390برچسب:,ساعت 21:52 توسط hadi fazeli| |

موجودات فضای

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 22:48 توسط hadi fazeli| |

موجود فضايي

سه ميليون گردشگر براي بازديد جسد موجود فضايي به آمريكا سفر مي‌كنند

رئيس انجمن هتلداران شهر روزول آمريكا از علاقمندان به شركت در شصتمين سالگرد واقعه سقوط بشقاب پرنده در اين بخش درخواست كرد تا اطلاع ثانوي از برنامه‌ريزي براي سفر به اين قسمت صرفنظر كنند.

خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گروه بين‌الملل ـ دقيقا 60 سال پيش يك بشقاب پرنده با دو سرنشين فضايي در شهر روزول واقع در كنار نيومكزيكو سقوط كرد و اولين مدرك مستند براي بررسي اجسام ناشناخته فضايي به دست متخصصان ناسا افتاد.

به گزارش ميراث خبر، روزنامه تايمز چاپ لندن در اين مورد نوشت: «به همين مناسبت حدود سه ميليون گردشگر به شهرها و ايالت‌ روزول و نيومكزيكو واقع در آمريكا عزيمت كرده‌اند تا ضمن مشاهده جسد موجود فضايي و بشقاب پرنده متعلق به او، در مراسم جشن و پايكوبي به همين مناسبت شركت كنند.»

رئيس انجمن هتلداران روزول در آمريكا در مصاحبه با روزنامه تايمز گفت: «ظرفيت‌ هتل‌هاي دو شهر روزول و ايالت نيومكزيكو پرشده و حتي الامكان كمپينگي ما هم ديگر ظرفيت پذيرش علاقمندان به شركت در اين مراسم مهيج را ندارد.»

وي افزود: «براي پذيرايي از گروه‌هاي گردشگري تدابير زيادي انديشيده بوديم اما انتظار ورود اين تعداد گردشگر را نداشتيم.»

نكته حائز اهميت اينكه موزه روزول كه جسد دو موجود فضايي را درون خود جاي داده سالانه ميزبان بيش از هفت ميليون بازديدكننده خارجي است.

در اين قسمت شما با بزرگترين واقعه در ارتباط با يوفوها  آشنا خواهيد شد . حادثه‌اي كه اثرات زيادي در زندگي انسانها داشت . در ژولاي سال 1947 يك بشقاب پرنده در  شهر روزول ايالت نيومكزيكو با زمين برخورد كرد . بر طبق گزارشات اجساد چند سرنشين يوفو در اطراف اين بشقاب پرنده كشف شد . و در بعضي از گزارشات آمده بود كه جسد چند سرنشين يوفو كه هنوز زنده بودند نيز يافت شد . مك برازل ( Mac Brazel )  مزرعه دار محلي ، گزارش اصابت اين شي ناشناس را به نيروهاي هوايي روزول داد

قطعاتي از آن را تحت حرارت شديد قرار دادند كه حتي گرم نشد ! همچنين اين قطعات هيچ وزني نداشتند ( يعني با وجود بزرگي ، وزن بسيار پاييني داشتند ) و از نظر ضخامت نيز اين قطعات نازكتر از فويل آلومينيم داخل پاكت سيگار بودند . من سعي كردم كه اين قطعات را خم كنم ، اما علي‌رغم نازكي فوق‌العاده‌ آن هرگز نتوانستم اين كار را انجام دهم . ما حتي سعي كرديم تا با كمك يك پتك 16 پوندي آن را سوراخ كنيم يا تغيير شكل دهيم اما موفق نشديم ! "

موجود فضايي

 

 

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 20:35 توسط hadi fazeli| |

سخنرانی جالب شیطان در جهان آخرت

 

شکایت کردن از شیطان را فراموش کن !

 

انسان نمی تواند از شیطان شکایت کند؛ چون شیطان اعلام کرده بود که من برای منحرف و جهنمی کردن شما به دنیا آمده‌ام، همچنین در سخنرانی که در روز قیامت می کند خطاب به انسان ها می گوید: من را ملامت نکنید؛ بلکه باید خودتان را ملامت کنید.من تنها شما را دعوت کردم ، خداوند نیز راه را ه شما نشان داد و دعوتتان کرد ، این خود شما بودید که با اختیار و انتخاب به دنبال من آمدید 

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 8:39 توسط hadi fazeli| |

نخستین دانشکده جادوگری جهان دانشجو می‌پذيرد

نخستين دانشکده جادوگری جهان در شهر كلكته مركز ايالت بنگال غربی هند ايجاد می شود.

به گزارش برنا جادوگر معروف هند اعلام كرد: این دانشگاه فعالیت خود را از آبان ماه (نوامبر) آغاز می كند و حدود 12 دانشجوی دارای مدرک کارشناسی برای گذراندن رشته های مختلف از جمله روان شناسی، بازیگری و نورافكنی انتخاب و جذب خواهند شد.

 

بر اساس این گزارش، پذیرفته شدگان دانشکده جادوگری پس از فراغت از تحصیل مدرک کارشناسی ارشد در رشته جادوگری دریافت خواهند کرد.

وی تصریح كرد: ما دانشجویانی را انتخاب می كنیم كه برای جامعه مفید باشند و از هنر جادوگری خود خسارتی به اجتماع وارد نكنند.

"پی سی سوركار " جاودگر معروف هند با اعلام اینكه جادوگری امروز علوم فردا(!) محسوب می شود، گفت: موهوم پرستی بزرگترین دشمن جامعه است و من هنر جادوگری را وسیله ای برای تفریح مردم می دانم.

یاد آور می شود، حرفه جادوگری در هند از نظر بسیاری از طبقات مختلف این کشور یک فضیلت با اهمیت تلقی می شود که فراگیری آن باعث کسب پیشرفت های چشمگیر در عرصه اجتماع می شود!

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 8:30 توسط hadi fazeli| |

تست روانشناسی

روزی پرنده ای آبی رنگ ناگهان از پنجره وارد اتاق شما میشود و در آنجا به دام می افتد.
چیزی در این پرنده شما را به خود جذب میکند و تصمیم میگیرید آن را نگه دارید.
اما روز بعد در عین شگفتی متوجه میشید رنگ پرنده از آبی به زرد تغییر کرده است.
این پرنده استثنایی دوباره تغییر رنگ می دهد و در صبح روز سوم به رنگ قرمز روشن در می آید و در روز چهارم سیاه رنگ است.


سوال؟
اکنون روز پنجم است، وقتی از خواب برمی خیزید این پرنده چه رنگی است؟

1. پرنده تغییر رنگ نمی دهد و سیاه باقی می ماند.
2. پرنده به رنگ آبی که در ابتدا داشت باز میگردد.
3. پرنده سفید می شود.
4. پرنده طلایی می شود.

جواب ها باید در همین 4 جواب بالا جستجو بشه و رنگ های دیگه مثل سبز ، بنفش ، زرد و بی رنگ مد نظر نیست.

خوب فکر کنید، هر وقت به نتیجه رسیدید پایین این ایمیل رو بخونید
با توجه به توضیحات بالا باید متوجه شده باشید که به هیچ وجه سرکاری نیست.
پس با احساس خودتون جواب بدید و بعد جواب رو ببینید
!

 جواب تست شناخت احساسات در ادامه مطلب...

جواب تست شناخت احساسات :


پرنده ای که در اتاق شما بدام افتاد، نماد خوشبختی است، اما ناگهان تغییر رنگ داد و در شما دلهره و اضطرابی نسبت به ناپایداری خوشی و شادمانی بوجود آورد.
عکس العمل شما در این وضعیت نشان دهنده ی پاسخ شما به مشکلات و بلاتکلیفی ها در زندگی واقعی است.

1. کسانی که گفتند پرنده سیاه باقی میماند دیدگاهیی بدبینانه دارند.
آیا شما باور دارید اوضاع هیچ وقت بهبود نمی یابد؟ به یاد داشته باشید همیشه پایان شبه سیه سپید است.

2. کسانی که گفتند پرنده دوباره آبی میشود خوش بین و عمل گرا هستند.
شما باور دارید زندگی ترکیبی از خوب و بد است و مقابله کردن و سرسختی نشان دادن در برابر این واقعیت سودمند نیست. مشقات و ناملایمات را با خونسردی می پذیرید و اجازه می دهید زندگی روال طبیعی خود را طی کند. این دیدگاه باعث میشود از تلاطم ناملایمات و سختیها با موفقیت بیرون آیید.

3. کسانی که گفتند پرنده سفید میشود در برابر فشارهای زندگی مصمم و خونسردند.
شما در زمان بحران وقت خود را در تردید و دودلی تلف نمی کنید اگر وضعیت بغرنج شود ترجیح میدهید جلوی ضرر را بگیرید و به دنبال راه دیگری برای رسیدن به هدفتان می گردید و در غم و اندوه گرفتار نمی شوید. این روش محتاطانه بدین معنی است که اوضاع بطور طبیعی بر وفق مراد شما پیش خواهد رفت.

4. کسانی که گفتند پرنده طلایی میشود ، بی باک و نترس هستند.
شما معنی بحران را نمیدانید برای شما هر بحرانی ، یک فرصت است. این جمله ناپلئون که گفته است «غیر ممکن ... ، این واژه فرانسوی نیست » درمورد شما صدق میکند. اما مواظب باشید این اعتماد به نفس زیاد ، مرز بین شجاعت و حماقت را از بین نبرد

نوشته شده در جمعه 4 آذر 1390برچسب:,ساعت 8:13 توسط hadi fazeli| |

انتشار عكس‌هايي از انسان‌هاي وحشي جنگل آمازون توسط دولت برزيل

دولت برزيل عكس‌هايي شگفت‌انگيز را منتشر كرده‌ كه متعلق به گروهي انسان‌هاي وحشي در جنگل‌هاي آمازون اين كشور است كه در حال تيراندازي به يك هواپيما با استفاده از تير و كمان هستند.

به نقل از آسوشيتدپرس از ريودوژانيرو برزيل، مقامات اين كشور جمعه اعلام كردند كه اين كار اقدامي براي جلب توجه جهانيان به اين افراد و تهديداتي است كه اين انسان‌هاي به دور از تمدن با آن‌ها روبه‌رو هستند.
انسان‌شناسان از حدود 20 سال پيش از وجود چنين قبايلي مطلع بوده‌اند اما اين نخستين عكس‌هايي است كه براي بيان هشداري درباره خطر توسعه سريع براي اين‌گونه انسان‌ها منتشر شده است كه اكثراً در جنگل‌هاي انبوه مرز برزيل و پرو زندگي مي‌كنند.
"خوزه كارلوس ميرلس" كه رئيس برنامه دولتي برزيل براي حفاظت از قبايل به دور از تمدن است مي‌گويد: "‌انتشار اين عكس‌ها هشداري در اين‌باره است كه اگر همين روند ادامه بيايد اين انسان‌ها نابود خواهند شد."
اين عكس‌ها كه در اواخر‌ آوريل و اوايل‌ مي گرفته شده‌اند چند انسان وحشي را نشان مي‌دهند كه اكثراً برهنه بوده و بدن خود را قرمز رنگ كرده‌اند. بنياد ملي انسان‌هاي وحشي برزيل معتقد است كه حدود 68 قبيله به دور از تمدن در برزيل زندگي مي‌كنند كه تنها وجود 24 قبيله تا كنون تأييد شده است.
انسان‌شناسان مي‌گويند كه اين انسان‌ها از وجود تمدن خبر دارند و تماس‌هايي را هم با معدن‌ياب‌ها، شكارچيان و چوب برها داشته‌اند اما به اين علت كه معمولاً مورد حمله قرار مي‌گرفته‌اند ترجيح داده‌اند كه به جنگل بازگردند
.

مقامات برزيلي در ابتدا سعي در برقراري ارتباط با اين گروه‌ها داشته‌اند اما هم‌اكنون تلاش‌هاي آنان متمركز بر حفاظت از اين گروه‌هاي دورافتاده است. چوب‌برها مهم‌ترين تهديد اين‌گونه انسان‌ها هستند كه با از بين بردن جنگل‌ها روز به روز حاشيه تمدن را به مرزهاي زندگي اين انسان‌ها نزديك مي‌كنند.
"مريم راس" از اعضاي بنياد ملي برزيل مي‌گويد: "نخستين تماس با اين قبايل معمولاً فاجعه بار خواهد بود و مرگ و مير اعضاي اين گروه‌ها در 50 درصد موارد بعد از نخستين تماس با تمدن امري غيرعادي نيست. آن‌ها ايمني ما در برابر بيماري‌هاي خارج از جامعه خود را ندارند و سرماخوردگي و آنفلوانزا كه براي ما مرگبار نيستند مي‌توانند جامعه آن‌ها را كاملاً نابود كنند."
سازمان بقاي بين‌الملل تخمين زده است كه حدود 100 قبيله وحشي و به دور از تمدن در كل جهان باقي مانده‌اند. سال گذشته هم قبيله "متيكتاير" در برزيل با 87 نفر جمعيت كشف شد كه دو نفر از اعضاي آن قبيله وحشي ديگري را هم نشان دادند
.

انسان‌هاي وحشي

 

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت 23:59 توسط hadi fazeli| |

معماهای مرموز و حل نشده جهان

مثلث برمودا

مثلث برمودا، منطقه‌ای در آب‌های اقیانوس اطلس شمالی واقع شده است که تاکنون شمار زیادی از هواپیماها و قایق‌ها در آن ناپدید شده‌اند. در طی سال‌های بسیار دلایل مختلفی برای این ناپدید شدن‌های اسرارآمیز ارائه شده که از جمله آنها بدی آب و هوا، حمله فضایی‌ها، جابجا شدن زمان و برخی قوانین فیزیک بوده‌اند. هر چند که در بسیاری از گزارشات این اتفاقات پر از اغراق بوده ولی حقیقت این است افراد و اشیای بسیاری در این منطقه مثلث شکل ناپدید شده‌اند و هیچ دلیل محکمی در دست نمی‌باشد، اما نزدیک به ۱۵ سال است که دیگر برمودا خبرساز نشده است

مثلث برمودا محلی است وهم‌انگیز که در آن صدها هواپیما و کشتی در هوا و دریا ناپدید شده‌اند. بیش از هزار نفر در این منطقه وحشت گم شده‌اند، بدون اینکه حتی یک جسد یا قطعه پاره‌ای از یک هواپیما یا کشتی مفقود شده ، به جا مانده باشد

مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی‌شود.

 

نوشته شده در پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,ساعت 23:46 توسط hadi fazeli| |


Power By: LoxBlog.Com